شد سال تمام و خبر از یار نیامد
آن روشنی دیده ی بیدار نیامد
در آرزوی صبح وصالش بنشستیم
افسوس که آن ماه شب تار نیامد
بیمار غم هجرت یاریم همه عمر
افسوس طبیب دل بیمار نیامد
با شوق وصالش سر بازار نشستیم
افسوس که او بر سر بازار نیامد
ما دلشدگان منتظران رخ اوئیم
افسوس که آن دلبر و دلدار نیامد
شد فصل گل و لاله و گردید بهاران
افسوس که آن زینت گلزار نیامد
پروانه صفت گرد رخش رقص کنانیم
افسوس که آن نقطه پرگار نیامد
هر چند شنیدیم خبرهای فراوان
از او خبری در همه اخبار نیامد
گفتیم بیا، هیچ نرفتیم به سویش!
مائیم گنه کار که یک بار نیامد
گفتیم بیا دیده ی ما فرش ره توست
چون دیده ی ما بود گنه کار، نیامد
یک سال دگر بی رخ دلدار هدر رفت
شد سال تمام و خبر از یار نیامد